کد مطلب:77538 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

خطبه 054-درباره تاخیر جنگ











و من كلام له علیه السلام

و قد استبطا اصحابه اذنه لهم فی القتال بصفین

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است:

یعنی به تحقیق كه درنگ و كندی دیدند اصحاب امیر علیه السلام در رخصت او مر اصحابش را در قتال در منزل صفین و چون طول كشید عدم رخصت و اذن ندادن به جنگ، بعضی از جهال گفتند كه شاید به تقریب عجز و كراهت از مرگ باشد و بعضی دیگر گفتند كه یمكن تشكیك كرده باشد، در وجوب این مقاتله. پس امیر علیه السلام در رد شبهه ی ایشان گفتند:

«اما قولكم اكل ذلك كراهیه الموت؟»

یعنی اما قول شما كه جمیع تساهل در جنگ را به سبب كراهت در مرگ می كنم.

«فو الله ما ابالی ادخلت الی الموت او خرج الموت الی.»

یعنی پس سوگند به خدا كه هیچ باكی ندارم كه داخل در موت گردم و به اراده و اختیار اسباب مرگ را از برای خود آماده و مهیا گردانم، یا اینكه از خارج اسباب مرگ به من برسد غفله و ناگاه، زیرا كه آن جناب به موت ارادی مرده بودند و مطلقا تعلقی در دنیا نداشتند و موت طبیعی را شایق بودند، تا از مضیق دنیای فانی خلاص شده به لقاء پروردگار بر وجه تمام و تمام فائز و رستگار گردند.

«و اما قولكم شكا فی اهل الشام! فوالله ما دفعت یوما الا و انا اطمع ان تلحق بی طائفه فتهتدی بی و تعشو الی ضوئی،»

یعنی و اما قول شما كه اذن ندادن از جهت شك در قتال اهل شام است، پس سوگند به خدا كه باز نداشتم جنگ را روزی، مگر كه من می خواستم كه ملحق شوند به من طایفه (ای)، پس مهتدی گردند و دریابند هدایت را و راه راست را به سبب من و در

[صفحه 336]

تاریكی ضلالت خودشان ببینند روشنائی را و پا در راه گذارند به ضوء و روشنائی ارشاد و هدایت من.

«و ذلك احب الی من ان اقتلها علی ضلالها»

یعنی پس آن اهتدای آنها دوستتر بود به سوی من از اینكه به قتل رسانم آن طایفه را در حالتی كه بر گمراهی خود باشند.

«و ان كانت تبوء باثامها.»

یعنی من طمع لحوق و اهتداء آن طایفه داشتم، اگر چه بودند آنها به این حالت كه رجوع كنند به گناهان (به) مقتضای جبلت خودشان، پس فایده ی تانی و مدارات اتمام حجت و تمامیت اسباب هلاكت ایشان باشد، نه ترس از موت و تشكیك در امر قتال با ایشان، چنانكه گمان بردند، اگر چه نظر به شفقت به عباد الله دوستتر می داشت اهتدای آنها را.

[صفحه 337]


صفحه 336، 337.